Sometimes I feel like I'm drowning in absolute peace. like a retiree who has completed all his life's works; I reject my friends' invitations to coffee houses and bars, I find it repetitive and boring. My blog posts are old, it seems that there is no author managing it anymore. Although these days I am more busy with my work, even months ago I had decided to make my virtual pages deactivated. But sometimes I see landscapes which I can't help but share with my friends.

گاه حس می کنم در آرامش مطلق غرق شده ام. مثل بازنشسته ای که تمام کارهای زندگی اش را به سرانجام رسانده؛ دعوت دوستانم به قهوه خانه ها و بارها را رد می کنم، به نظرم چیزی تکراری و خسته کننده می آید. پستهای وبلاگم قدیمی شده، انگار دیگر نویسنده ای ندارد. گرچه این روزها بیش از پیش مشغول کارهایم هستم، حتا از ماه ها پیش تصمیم گرفته بودم که صفحه های مجازی ام را به حالت دی اکتیو در بیاورم. اما گاهی چشم اندازهایی را می بینم که نمی توانم با دوستانم به اشتراک نگذارم.